اولین روز کاری

ساخت وبلاگ

"ابلاغ صادر شد" پیامی بود که سایت علوم پزشکی نشان میداد، اولین حس دلهره بود و تداومش تا رسیدن به محل کار فعلی که سر درش نوشته "شبکه بهداشت و درمان". ناخودآگاه اعتماد به نفس همیشگی اومد سراغم، کارهای اداری، افتتاح حساب جدید، حتی پام به کلانتری هم باز شد، همه و همه دو روز طول کشید.

خوشمزه ترین صحنه اولین روز کاری رو مادر رقم زد، صبح قبل از من بیدار شده بود، لقمه برام آماده کرده بود، گفت وسایلی که برام کنار گذاشته رو بردارم، ماگ گل گلی و حوله کوچک روی اُپن رو میگفت، ده تا شکلات پشمکی و چند تا دونه خرما در یک ظرف کوچک را چپاند ته کیفم. گفتم: مامان یاد روز اول دانشگاه افتادم، گفت: من یاد روز تولدت، روز شیشه شیر دهن گرفتنت، روز مامان گفتنت، روز اولین استکان به دست گرفتنت، روز مهد رفتنت، روز مدرسه رفتنت، یاد لحظه لحظه قد کشیدنت افتادم. وضو گرفت و از زیر قرآن ردم کرد.

+ تصورم از روز اول اداره رفتن با روزی که سپری کردم یکی نبود.

انگار گزارش کار آزمایشگاهه :)...
ما را در سایت انگار گزارش کار آزمایشگاهه :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9dinky282 بازدید : 183 تاريخ : شنبه 9 دی 1396 ساعت: 20:53