انگار گزارش کار آزمایشگاهه :)

متن مرتبط با «جالبه بدونید که» در سایت انگار گزارش کار آزمایشگاهه :) نوشته شده است

مگر نه که زندگیم تو وبلاگم جریان داره

  • صدای بارون قلقلکم میده برای بلند شدن، فکر کردن و لذت بردن. دم دست ترینها رو انتخاب میکنم؛ کلاه پدر، روسری خواهر بعنوان شال گردن و کت مامان بله همینقدر بی ملاحظه، میپوشمشون و خودم رو میرسونم به حیاط، د, ...ادامه مطلب

  • عاشقانه هایی که یه روزی صاحب دار میشن.

  • آماده میشم بخوابم، عینکم رو از روی چشمام برمیدارم، با دوتا دست چشمامو نوازش میکنم. نگاه میکنم به عینکی که میزارم داخل قاب، لبخند میزنم، بعضی وقتها همین عینک وجه تمایز من با بقیه بوده؛ آهان همون دختر ع, ...ادامه مطلب

  • به این نتیجه رسیدم که:

  • من مرد زندگیم، یک مرد واقعی... (با تمام دخترانگی ام), ...ادامه مطلب

  • نود و هفتی که سخت ولی رو به اتمامه

  • ساعت 23:35 دارم با لپ تاب کار میکنم. تلویزیون برا خودش روشنه، سریال پخش میشه. دیالوگی که تا نصف ذهنم شنیدنش رو پردازش میکنه: :: من میخواستم تا همیشه کنارت باشم ولی ... عینکم رو از رو چشمم میبرم بالای , ...ادامه مطلب

  • "خلاصه که همچنان دلم به حال برادرزاده های آینده ام میسوزه"

  • زنگ زدم به مامان، رفته بود مراسم تعزیه یکی از آشناهای دور، کلید خونه رو نداشتم، زنگ زدم به زنداداش، گفت خونه است برم پیشش. مامان هم اومد خونه زنداداش. زنداداش شیرینی سوغات دزفول تعارف کرد، گفت: داداشش, ...ادامه مطلب

  • همه حرف دارن برا گفتن، حتی ساعت روی دیوار اتاقم که سالهاست باتری نداره!

  • من بلدم چطوری بی ربط ترین بی ربط های دنیا رو به هم ربط بدم. میگه: من باز میرم گریه کنم تو بیا دنبالم نازم کن بیارم  هیچی نمیگم نگام میکنه و میگه: رفتم گریه کنم تو اتاق لبخند متعجب میزنم و با حالت چشما, ...ادامه مطلب

  • "راز دل با تو چه گویم که تو خود راز دلی"

  • من هنوزم تو کیف پولم عکس سه در چهار میذارم، به آینه کیف پولم نگاه میکنم و روسریمو درست میکنم. یه حس کهنه داره، یه حس شبیه بزرگ شدن، پیر شدن نه ها بزرگتر شدن. تصمیم گرفتم یه صندوقچه چوبی بخرم خاطراتمو , ...ادامه مطلب

  • دردش رو فهمیدم، میخواد بهم بفهمونه باید حالم خوب باشه ولی نمیدونه که حالم خیلی خوبه!

  • میگه: قانون جذب رو خوندی؟! من: آره _ میشه از رویاهات بگی؟! + دوست ندارم همه جا جار بزنم ولی میتونم بهت بگم که خیلی, قشنگن _ مطمئنم شبیه رویاهات میشی، روزی رو میبینم که وسط رویاهات غلت میزنی + آره میرسم, ...ادامه مطلب

  • جمله ای که توی دفتر خاطراتم نوشت خیلی حرفه خیلی!

  • بعضی وقت ها فکر میکنم آدم به جوگیری خودم نمیشناسم، قرار بود این پست در دو جمله که الان شده پست پیش نویس خلاصه شه و انتشار داده بشه. عصرِ جمعه به هم معرفی شدیم و در حد خوشبختم و از این تعارف هایی که اصلا هم از ته دل نیستن بینمون رد و بدل شد. اندازه ای فکرم داغون و اعصابم ناآروم و ته دلم آشوب بود که اصلا ذهنم تحلیل نکرد که با چه کسی سلام و احوال پرسی کردم، چرا, ...ادامه مطلب

  • روزایی که فقط خاطره میشه!

  • امشب بلاخره سحر میشه فردا هم میاد و میگذره پس فردا هم همینطور  حتی دو ماه دیگه هم میاد و میره خب روزا یکی پشت دیگری میگذره واقعا ارزش نداره غصه بخوریم مگه نه؟؟!! ما آفریده شدیم برا ساختن با روزای سخت یا حتی برای ساختنِ روزای سخت :)) , ...ادامه مطلب

  • حتی راحت بهم متذکر میشه که نمیفهمم

  • اینکه همه بچه ها منو یکی از اعضای دنیای خودشون میدونن یه عالمه حس خووووبه :) دوهفته ای میشه من تنها شهرستانم و مامان تبریزه. روزای اول میگفت: چون مامانت خونه نیست هر روز باهات بازی میکنم، قصه هایی که خودت یادم دادی رو برات تعریف میکنم، حتی بوست میکنم. امروز گفت: عمه جون خیلی بیشعور و نفهمیااا، مامان تو مامان بزرگ منه، منم دلم تنگ شده براش، تو باید نازم کنی., ...ادامه مطلب

  • 13 دلیل برای اینکه ...

  • هر ثانیه از زمان دلیلی است برای زندگی کردن، زندگی کردنی که هدفش مطلقا فقط "زنده ماندن" نیست. تنها یک دلیل برای مردنم کافیست، بد شدن اونقدری بد که "تنفر" بشود نتیجه حس کردن خودم، خدا نیارد آن روز را مطمئنا آمدنش مهر تاییدی است برای مرگم، مرگ روحم، مرگ روانم، تکه تکه شدن تمام عصب ها و سلول های پیچ و تاب خورده در کالبدم، جسم و دم و بازدمم هم بمیرند که نور علی نور میشود وگرنه جان داشتنشان مساوی است با زجرکُش کردنم. و اما 13 دلیل من:  1. خدا: خودم را در قبال خلقتش مسئول میدانم، ناامید کردنش یعنی زندگی کردن برای عبث. 2. خودم: وقتی زندگی فرصت است و خواست من زندگی را زندگی کردن به قیمت تلاشی با نهایت توان پس مردن را فقط با حکمت خدا میپذیرم و بس. 3. پدر و مادرم: فقط چند گام دیگر باقیست تا نقش ثابت روی لبانشان لبخند خوشحالی باشد و نفس عمیق جاری در جان و دلشان از سر آرامش. 4. بچه ها: تمام بچه های عالم، دیدن ذوق کردنشان با خیره شدن به یک آبنبات چوبی، دیدن بالا و پایین پریدنشان در شهربازی. 5. خانواده: خانواده یعنی اجتماع کُل، همه، خوشبختی خواهر و برادرها، موفقیت نسل های بعدی خانواده ام، شنیدن جمله "خیر از جوونیت ببینی" از مادرِ دوم و ... 6. همراه: هیچ وقت در تصوراتم خودم را تنها نمیبینم با این حال تا کنون هیچ آمادگی برای همراهی و همراه شدن در خودم ایجاد نکردم. 7. دوقلوهام: اگر روزی خدا مورد شش , ...ادامه مطلب

  • بعدا متوجه شدم معیار اونی که مدنظرم بود نبوده.

  • وقتی بار اول دیدم، پوکرفیس طور زل زدم به مانیتور و گفتم: بیان اینقد داغونه که رتبه 33 برترینش منم؟؟ :|| + عید غدیر مبارک :),بعدا,متوجه,معیار,اونی,مدنظرم,نبوده ...ادامه مطلب

  • و پنجشنبه ای که نرگس دوست داشتنی اش کرد :)

  • آغاز بیست و دومین فصل از زندگی ام :-)الان شده بیست و سه :)"دل سرا پرده محبت اوستدیده آیینه دار طلعت اوستتو و طوبی و ما و قامت یارفکر هرکس به قدر همت اوست",پنجشنبه,نرگس,دوست,داشتنی ...ادامه مطلب

  • بابام گفت: نمیخای آدرس فضای مجازی که توش مینویسی رو بدی. گفتم: نه. گفت: باشه :)

  • آغاز بیست و دومین فصل از زندگی ام :-)الان شده بیست و سه :)"دل سرا پرده محبت اوستدیده آیینه دار طلعت اوستتو و طوبی و ما و قامت یارفکر هرکس به قدر همت اوست", ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها