بزرگ شدم ولی کودکانه بزرگی میکنم، نمیتونم آدم بزرگ باشم.

ساخت وبلاگ

دیشب هم خسته بودم و کمی کسل، یه بالش آوردم گذاشتم زیر سرم و جلو بخاری دراز کشیدم، تو عالم خواب و بیداری بودم ولی چشمانم بسته بود. بابام اومد کنارم نشست و با دستش موهامو نوازش کرد و آروم به مامانم گفت: نگرانم که چرا دخترمون هنوز حس میکنه یه دختر بچه 14 ساله است. هزار جور دلیل میاوردن از اختلاف سنی ام با برادرا و خواهرم و ته تغاری بودن تا لوس بار اومدن و ...

نگران بود که این کودک درون نذاره من جوونی کنم، رو تصمیمات مهم زندگیم تاثیر بذاره.

انگار گزارش کار آزمایشگاهه :)...
ما را در سایت انگار گزارش کار آزمایشگاهه :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9dinky282 بازدید : 191 تاريخ : دوشنبه 18 ارديبهشت 1396 ساعت: 1:22