شوخی کرد... شوخی کردم... ناراحت شد.

ساخت وبلاگ
یک هفته بود "اجتهادی" نامی دنبالم میگشت، از بچه های کلاس شنیده بودم، تا اینکه بعد از تمام شدن کلاس چهره ناآشنایی بهم سلام داد و گفت: بچه ها گفتن جزوه شما کامله و حتی توضیحات اضافه هم نوشتین، میشه وقت بذارین یکم بهم یاد بدین و جزوه اتونو بدید کپی کنم؟؟ جزوه رو دادم کپی کنن ولی چون زمان فرجه ها رسیده بود بار و بندیلم رو جمع کرده بودم برم خونه و گفتم: ببخشید نمیشه.
منتظر موندم کپی کرد، آورد با لبخند گفت: دستت درد نکنه ولی واجب شد برم یه ذره بین بخرم جزوه رو بخونم. 
من: عذرخواهی میکنم، میبخشین منو؟؟
متعجب گفت: چرا؟؟
من: نمیدونستم قراره شما از جزوه ام کپی بگیرین وگرنه درشت و خوانا مینوشتم، اصلا نستعلیق چطوره باهاش دشواری ندارین؟؟

+ چند مورد واسه نوشتن دارم، حسش رو ندارم. حتی چند روز پیش یادم رفت چه موضوعی رو میخواستم بنویسم تا دو روز کلافه بودم. خاطره نویسی و روزمرگی نویسی خیلی راحت و بعضا مسخره (البته فقط نوشته های خودم برا خودم) است.
انگار گزارش کار آزمایشگاهه :)...
ما را در سایت انگار گزارش کار آزمایشگاهه :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9dinky282 بازدید : 158 تاريخ : دوشنبه 18 ارديبهشت 1396 ساعت: 1:22