یادشون بخیر ...

ساخت وبلاگ

حافظه خوبی دارم, همه لحظاتِ ناب زندگیم از کودکی تا الان با تمام حسای خوب و بدش, شیرین و تلخ و ملسش یادمه و مثل همه دخترا احساساتی ام, فقط بلد نیستم حس هام رو جار بزنم. اونایی که پیششون احساساتم راحت بیان میشه همونایی ان که تونستن منو بفهمن ...

دیشب به حرف خواهرم فکر میکردم که میگفت: تو چرا احساسات فعالی نداره, مثال هم میزد که تو فلان شرایط حتی بغض نکردی یا چرا با یادآوری فلان چیز شادیت مشهود نبود :)





* تو تلگرام میچرخیدم که یهو چشمم خورد به خبرِ انتخاب استاد عزیزم بعنوان رئیس دانشکده :)
زنگ زدم بهشون میگم: "ص" ام (فامیلیم), میگن: پری هم شماره ات سیوه و هم اونقدی پیر نشدم صدات یادم بره. تبریک گفتم, ایشونم حالمو پرسیدن و یکم حرفای دیگه. گوشی رو دادم بابا هم تبریک گفت.
آنلاین که شدن پیم دادن: دختر اولِ حرفات پری همیشگی بودی, ولی آخرش صدات فرق کرد چرا؟؟ حالت خوبه واقعا ؟؟ جواب دادم: فقط دلم تنگ شد
تو این دورهِ سه ساله فقط با چند نفر حالم خوب بود, خیلی هم قبولشون دارم. اولی هم رئیس دانشگاه یه جایی شدن و رفتن, اون موقع خوشحالیم وقتی بود که خودشون بهم پیام دادن با این مضمون: با سمت خدمت گذار دانشجویان محترمی چون شما به دانشگاه دیگری رفتم و دیگر در خدمتتان نیستم, امیدوارم در ذهن زیبای شما ماندگار باشم.

انگار گزارش کار آزمایشگاهه :)...
ما را در سایت انگار گزارش کار آزمایشگاهه :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9dinky282 بازدید : 189 تاريخ : يکشنبه 22 اسفند 1395 ساعت: 6:33