امیدوارم امیدی باشه...

ساخت وبلاگ

اینروزها از سیر خوردن، از سیر پوشیدن و از هر آنچه سیرم کنه بیزارم. نه طعم غنی بودن چشیدم و نه فقر، ما همیشه لالوی معمولی‌های جامعه پرسه زدیم. لبخندمون دوخته به جیبمون نبوده، گاه با طالبی‌بستنی سه‌و‌پونصدی لبخند زدیم و گاه مهمان لاکچری‌ترین کافه‌های شهر شدیم.  گاه پیرهن نخی‌ای که از دست‌فروش سرخیابان خریدیم تن کردیم و گاه  برندِ فلان از مغازهِ فلان برج و فروشگاهِ شناس. ولی... اینروزها در تبریزم شهرِ بدون گدا دیروز و پریروز دستهای دراز شده به سمتِ مردمی که خود مینالند از نبود‌ها و نداشتن‌ها میبینم و این خود درد است.

+ میدونستید دیدنِ حتی "لبخند‌های" صورتهای بدون ماسک در کوچه و خیابان غمگینم میکنه؟! کاش همه آدمهای روی کره زمین میدونستند که یه نفر تو دنیا بخاطر ماسک نزدنشون ناراحته و رعایت میکردن.

انگار گزارش کار آزمایشگاهه :)...
ما را در سایت انگار گزارش کار آزمایشگاهه :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9dinky282 بازدید : 194 تاريخ : دوشنبه 11 اسفند 1399 ساعت: 22:35