ولی نُه سال زمان زیادی برا پیر شدن نیست

ساخت وبلاگ

انگشتام روی کیبورد برا نوشتن گزارش دیروز در حال حرکت بودند، نگاه خیره رو خیلی زود حس میکنم حتی نگاهی به فاصله چند متر. سرم رو بالا آوردم چند ثانیه گیج نگاهش کردم، وای خدا این مرد همون آقا معلم دوست داشتنی درس علوم سوم راهنماییمه که یه بار سر لجبازیم بهم گفت "دختر لوس و غُد و مغرور"؟؟ روز تولدش یادم رفته ولی میدونم سال تولدش پنجاه نه ولی مردی که بعد از چند ثانیه مکث دویدم طرفش و سلام دادم و اونم گفت: واای پررری، خیلی شکسته تر از یک مرد سی و هفت ساله بود خیلی. نیومد چای بخوره گویا پایین خانم و دخترش منتظرش بودن، تا لحظه خروج تنهاش نذاشتم. موقع رفتن بهم گفت: خیلی خوشحالم بزرگ شدنت رو میبینم پریِ همیشه خندان. منم گفتم که همیشه از خوبیاشون تعریف میکنم. تو خداحافظی فامیلیم رو گفت، لبخند زدم. گفت: واقعا بزرگ شدی دختر.

+ حتی دانشگاه هم نود درصد استادام منو با اسم کوچک صدا میزدن.

انگار گزارش کار آزمایشگاهه :)...
ما را در سایت انگار گزارش کار آزمایشگاهه :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9dinky282 بازدید : 180 تاريخ : شنبه 30 دی 1396 ساعت: 21:14