منو این همه خوشبختی محال نیست.

ساخت وبلاگ

زیر پست نسرین نوشتم: یه هفته بیکارم و حسابی وبلاگ ها رو میخونم و پست مینویسم.

کارهایی که مهندس گفته رو تمام و کمال انجام دادم، کلاس رو رفتم، مسافرت ام تموم شده، کلاس هفته بعد رو هم کنسل میکنم، یه هفته میشینم خونه، تو کارهای خونه کمک میکنم، زمان نت اومدنم رو زیادتر میکنم، مطالعه میکنم. پتک اول رو استاد زد با این حرفش: خانم مهندس هفته بعد هوس کردم شیرینی که شما میاری رو بخورم، حالا میتونه هرچی باشه، بستنی، میوه البته اگه تازه از باغ چیده باشی. پس کنسل کردن کلاس با چشم گفتنم کنسل شد. با این فکرها رسیدم خونه، بعد از بوسیدن بابا، پرت کردن مانتو و شال یه ور ، کیف یه ور دیگه و کم کردن درجه کولر در حال حمله ور شدن سر یخچال، چشمم خورد به کارت عروسی ای که روی اپن بود، پرسیدم برا کیه؟؟ با شنیدن جمله: "یادت رفته" از آبجی، دیوانه وار با دست زدم رو پیشونیم، یه ماه پیش بود حسین زنگ زد و تاکید کرد نه ام به بعد عروسیشه و برنامه هامون رو تنظیم کنیم، وای چند روز بعدش هم رفتیم خونه اشون و چشم بسته بردمون طبقه بالا و یهو با خونه چیده شده اش رو به رو شدیم و مجدد تاکید کرد نه ام عروسیشه. باز خاطرات رو پس زدم و برگشتم به زمان حال، این رو کجای دلم بزارم، هرچی لباس برا عروسی خریده بودم و مانتو ام که قرار بود بپوشمش عروسی همه اشون مونده کرج خونه دخترعمو که الان مسافرت ان، امروز مهندس زنگ زد و گفت: فردا یا پس فردا یه قراری بزاریم مدارک رو تحویل بده، التماس گونه گفتم یا چهارشنبه یا اگه ضروریه برادرم بیاره تحویل بده. برا نمک شو هیچی ننوشتم هنوز......

:)

انگار گزارش کار آزمایشگاهه :)...
ما را در سایت انگار گزارش کار آزمایشگاهه :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9dinky282 بازدید : 189 تاريخ : سه شنبه 10 مرداد 1396 ساعت: 20:53