انگار گزارش کار آزمایشگاهه :)

متن مرتبط با «چه خوبه که برگشتی فیلم کامل» در سایت انگار گزارش کار آزمایشگاهه :) نوشته شده است

تاب بنفشه می‌دهد طره مشک سای تو :: پرده غنچه می‌درد خنده دلگشای تو

  • "پری.ص"کوچ کرده از بلاگفا :)آغاز بیست و دومین فصل از زندگی ام :-) الان شده بیست و سه :)و الان شده بیست و چهار :)الکی الکی شد بیست و پنج :)شد بیست و شش، باورتون میشه؟! :)99/05/05 ساعت 13:30 مهدی جان وارد زندگیم شد. (ازدواج تایم)(در بیست و شش سال و پنج ماه و هشت روزگی)یادم رفته بود بگم وارد بیست و هفت سالگی شدم. :)28بهمن 1400 به جذابترین شکل ممکن 28 سالم شد."دل سرا پرده محبت اوستدیده آیینه دار طلعت اوستتو و طوبی و ما و قامت یارفکر هرکس به قدر همت اوست" بخوانید, ...ادامه مطلب

  • یک، دو، چهار حرکت

  • "پری.ص"کوچ کرده از بلاگفا :)آغاز بیست و دومین فصل از زندگی ام :-) الان شده بیست و سه :)و الان شده بیست و چهار :)الکی الکی شد بیست و پنج :)شد بیست و شش، باورتون میشه؟! :)99/05/05 ساعت 13:30 مهدی جان وارد زندگیم شد. (ازدواج تایم)(در بیست و شش سال و پنج ماه و هشت روزگی)یادم رفته بود بگم وارد بیست و هفت سالگی شدم. :)28بهمن 1400 به جذابترین شکل ممکن 28 سالم شد."دل سرا پرده محبت اوستدیده آیینه دار طلعت اوستتو و طوبی و ما و قامت یارفکر هرکس به قدر همت اوست" بخوانید, ...ادامه مطلب

  • مگر نه که زندگیم تو وبلاگم جریان داره

  • صدای بارون قلقلکم میده برای بلند شدن، فکر کردن و لذت بردن. دم دست ترینها رو انتخاب میکنم؛ کلاه پدر، روسری خواهر بعنوان شال گردن و کت مامان بله همینقدر بی ملاحظه، میپوشمشون و خودم رو میرسونم به حیاط، د, ...ادامه مطلب

  • عاشقانه هایی که یه روزی صاحب دار میشن.

  • آماده میشم بخوابم، عینکم رو از روی چشمام برمیدارم، با دوتا دست چشمامو نوازش میکنم. نگاه میکنم به عینکی که میزارم داخل قاب، لبخند میزنم، بعضی وقتها همین عینک وجه تمایز من با بقیه بوده؛ آهان همون دختر ع, ...ادامه مطلب

  • بچه های تبریز

  • خواستم بگم: رفتین مرکز خرید میلاد نور، یه تاب و دامن خوشگل دیدین، نرید قیمت کنید "سه و نیم میلیون" تومانه. منم فقط خوشم اومد همین.!, ...ادامه مطلب

  • به این نتیجه رسیدم که:

  • من مرد زندگیم، یک مرد واقعی... (با تمام دخترانگی ام), ...ادامه مطلب

  • بچه های کنکوری

  • اینقدر حرص کنکور رو نخورید، بعد کنکور هم، عه ببخشید بهتره بگم بعد دانشگاه هم بقدری دغدغه و اعصاب خوردی و سرکوفت و خود کوفت خواهید داشت که حرص کنکور پیشش هیچه.! "احتمالا موقت", ...ادامه مطلب

  • نود و هفتی که سخت ولی رو به اتمامه

  • ساعت 23:35 دارم با لپ تاب کار میکنم. تلویزیون برا خودش روشنه، سریال پخش میشه. دیالوگی که تا نصف ذهنم شنیدنش رو پردازش میکنه: :: من میخواستم تا همیشه کنارت باشم ولی ... عینکم رو از رو چشمم میبرم بالای , ...ادامه مطلب

  • "خلاصه که همچنان دلم به حال برادرزاده های آینده ام میسوزه"

  • زنگ زدم به مامان، رفته بود مراسم تعزیه یکی از آشناهای دور، کلید خونه رو نداشتم، زنگ زدم به زنداداش، گفت خونه است برم پیشش. مامان هم اومد خونه زنداداش. زنداداش شیرینی سوغات دزفول تعارف کرد، گفت: داداشش, ...ادامه مطلب

  • همه حرف دارن برا گفتن، حتی ساعت روی دیوار اتاقم که سالهاست باتری نداره!

  • من بلدم چطوری بی ربط ترین بی ربط های دنیا رو به هم ربط بدم. میگه: من باز میرم گریه کنم تو بیا دنبالم نازم کن بیارم  هیچی نمیگم نگام میکنه و میگه: رفتم گریه کنم تو اتاق لبخند متعجب میزنم و با حالت چشما, ...ادامه مطلب

  • "راز دل با تو چه گویم که تو خود راز دلی"

  • من هنوزم تو کیف پولم عکس سه در چهار میذارم، به آینه کیف پولم نگاه میکنم و روسریمو درست میکنم. یه حس کهنه داره، یه حس شبیه بزرگ شدن، پیر شدن نه ها بزرگتر شدن. تصمیم گرفتم یه صندوقچه چوبی بخرم خاطراتمو , ...ادامه مطلب

  • چهل روز تمام

  • مهدیه یه عروسک خوک صورتی داشت، شب یلدا بود و مام خوابگاه بودیم، تصویری با مامان مهدیه حرف میزدیم، اونور خط یکی به مهدیه گفت: اون عروسک چیه دیوونه؟! مهدیه گفت: وقتایی که پری نباشه این رو بغل میکنم، شبی, ...ادامه مطلب

  • دردش رو فهمیدم، میخواد بهم بفهمونه باید حالم خوب باشه ولی نمیدونه که حالم خیلی خوبه!

  • میگه: قانون جذب رو خوندی؟! من: آره _ میشه از رویاهات بگی؟! + دوست ندارم همه جا جار بزنم ولی میتونم بهت بگم که خیلی, قشنگن _ مطمئنم شبیه رویاهات میشی، روزی رو میبینم که وسط رویاهات غلت میزنی + آره میرسم, ...ادامه مطلب

  • برا الان همین هم خوبه :)

  • بابام همیشه میگه: هر بار که یکی از بچه هام ازدواج میکنه، ده سال جوونتر میشم. منم جدیدا هربار تو طول روز کار عملی زیادی انجام میدم درونم یه انرژی خیلی خیلی دلچسب با حجم زیاد شروع میکنه به جوشیدن، امروز که به خونه رسیدم با چشم های نیمه باز نهار خوردم و فقط یادمه خودمو رسوندم به اتاق. بابام میگه: لابد نوارقلب و فشارسنج و اتوکلاو و ... بچه هاتن :))  بی ربط نوشت:, ...ادامه مطلب

  • جمله ای که توی دفتر خاطراتم نوشت خیلی حرفه خیلی!

  • بعضی وقت ها فکر میکنم آدم به جوگیری خودم نمیشناسم، قرار بود این پست در دو جمله که الان شده پست پیش نویس خلاصه شه و انتشار داده بشه. عصرِ جمعه به هم معرفی شدیم و در حد خوشبختم و از این تعارف هایی که اصلا هم از ته دل نیستن بینمون رد و بدل شد. اندازه ای فکرم داغون و اعصابم ناآروم و ته دلم آشوب بود که اصلا ذهنم تحلیل نکرد که با چه کسی سلام و احوال پرسی کردم، چرا, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها