انگار گزارش کار آزمایشگاهه :)

متن مرتبط با «وقتی یک دختر عاشق میشود» در سایت انگار گزارش کار آزمایشگاهه :) نوشته شده است

نوری در تاریکی

  • مادرش رو با موتور آورده بوده درمانگاه، هودی بلند و شلوار مام استایل به تن داشته با روسری مینی اسکارف جذاب، البته که مهدی جز هودی اسم مدلِ بقیه لباس‌های اون دختر بچه نوجوان رو بلد نبود و با توضیحاتی که داد متوجه شدم. میگم دختر بچه نوجوان چون دَه تا دوازده سالگی اوج بلاتکلیفیِ بین بزرگ شدن و بزرگ نشدنه برام. دخترک رو عمو خطاب کرده و انگار که او دربه‌در دنبال عمویی جوان با این نشان برای هم صحبتی باشه برای رفتن کنارش ثانیه‌ای صبر نکرده. از دخترک در مورد علاقه‌اش به موتور سواری و نحوه یادگیری‌اش پرسیده و او با هیجان از پدر باحالش گفته که همیشه به علایق دخترش اهمیت میده، مهدی باحال بودن پدرش رو تایید کرده و از دخترک خواسته هیچ وقت علایقش رو بخاطر شرایط و فرهنگ جامعه‌ای که همواره برای تحمیل شدن در تلاشه کنار نذاره و البته از دخترک قول گرفته یه کلاه ایمنی هم برا خودش بخره. مهدی در یک مرکز بهداشتی-درمانی کار میکنه که جمعیت تحت پوششان اقلیت نه به لحاظ دین و مذهب بلکه اقلیت فرهنگی به حساب می‌آیند، فرهنگ ازدواجشان حتی از دختر که رسید به بیست تنزلی در حد دختر که رسید به پانزده باید بحالش گریست یافته. در چنین جامعه‌ای پدری که دخترِ به عقیده جمعیت بومیشان دم بختش رو پروبال میده برای شاد و با روان سالم زیستن نوبره. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • یک، دو، چهار حرکت

  • "پری.ص"کوچ کرده از بلاگفا :)آغاز بیست و دومین فصل از زندگی ام :-) الان شده بیست و سه :)و الان شده بیست و چهار :)الکی الکی شد بیست و پنج :)شد بیست و شش، باورتون میشه؟! :)99/05/05 ساعت 13:30 مهدی جان وارد زندگیم شد. (ازدواج تایم)(در بیست و شش سال و پنج ماه و هشت روزگی)یادم رفته بود بگم وارد بیست و هفت سالگی شدم. :)28بهمن 1400 به جذابترین شکل ممکن 28 سالم شد."دل سرا پرده محبت اوستدیده آیینه دار طلعت اوستتو و طوبی و ما و قامت یارفکر هرکس به قدر همت اوست" بخوانید, ...ادامه مطلب

  • عاشقانه هایی که یه روزی صاحب دار میشن.

  • آماده میشم بخوابم، عینکم رو از روی چشمام برمیدارم، با دوتا دست چشمامو نوازش میکنم. نگاه میکنم به عینکی که میزارم داخل قاب، لبخند میزنم، بعضی وقتها همین عینک وجه تمایز من با بقیه بوده؛ آهان همون دختر ع, ...ادامه مطلب

  • یکشنبه ادبی-هنری

  • امروزمان ادبی-هنری گذشت، من نمیدانم چه در دل آدمها میگذرد، شب خود را با چه فکرهایی صبح میکنند. عموحسن هم یکی از همین آدمهاست که نه از دلش خبر دارم نه از دینش، مطمئن نیستم خوشش بیاید عموحسن خطابش کنم ی, ...ادامه مطلب

  • قبلنا فکر میکردم

  • اگر روز پنجشنبه ای که میشه ساعت 14 از سرکار رسید خونه رو ساعت 16:30 برسی خونه حتما روز پنجشنبه دلچسبی میتونه باشه. الان مطمئنم که دلچسبه., ...ادامه مطلب

  • عاشقش شدم..

  • نود و دو سالشه، بازاریه، برا چهار سال دیگه چک و وعده قبول میکنه عاشق امید به زندگیشم., ...ادامه مطلب

  • وسط همایش اومدم بگم دارم عاشق این مرد کچل اصفهانی میشم

  • خیلی وقته عاشق نشده بودم، خوشحالم باز میتونم عاشق شم متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی با, ...ادامه مطلب

  • احتمالا اگر آتئیست بودم توی بیست و پنج سالگی خودکشی میکردم

  • یه وقتهایی از زندگی هست که عمیقا احساس خوشبختی میکنم، ذهنم قفل میشه انگار یه ثانیه همه چی میره رو حالت استاپ، چشمام رو میبندم و متمرکز میشم، خدا رو یه جایی توی درونم پیدا میکنم، نمیدونم تو دل یا تو احساس ولی پیداش میکنم و بهش میگم: خدایا خودت هوای این لحظه هامو داشته باش، خدایا شکرت که هستی خیلی شکر. اعتقاد به معبود آرامش میده به آدمی., ...ادامه مطلب

  • وقتی دیدمش، تازه فهمیدم چقدر توی تنهایی غرق شدم و غرق شدم و غرق شدم و سر آخر قورتش دادم.!

  • + امروز یه یهویی خیلی واقعی و یهویی! :: آروم نوشت: یکم دلم گرفت. , ...ادامه مطلب

  • یک رابطه خیلی عمیق و فلسفی بین "دوست میدارم چون ..." با عادت کردن به دوست داشتن پیدا کردم، شایدم درگیر عادت کردن شدم.

  • -----> دلیل خاص (علت) ----> آغاز دوست داشتن (تمرین برا دوست داشتن) -----> فوکوس روی جمله: باید دوست بدارم چون ... --> دوست داشتن -----> حذف و از بین رفتن دلیل --> دوست داشتن * :: عادت کردن به مهربونی. * حتی میتونه با تنفر جابه جا شه. :|, ...ادامه مطلب

  • سرمم رسما میگه: تا نکشمت ولت نمیکنم :|

  • دلم گرفته ای دوست، وجدانا هوای گریه ندارم گر از قفس گریزم، کجا روم، کجا من؟؟ کجا روم؟ که راهی به گلشنی ندارم که دیده بر گشودم به کنج تنگنا من نه بسته ام به کس دل، نه بسته دل به من کس چو تخته پاره بر موج، رها... رها... رها... من ز من هر آن که او دور، چو دل به سینه نزدیک به من هر آن که نزدیک، از او جدا جدا من نه چشم دل به سویی، نه باده در سبویی که تر کنم گلویی, ...ادامه مطلب

  • رازِ یک دیدار

  • اولین کافه ای که داخلش شدیم، فقط دک و پوز و بزک دوزکش بود هیچی نداشتن، نفری یه چایی دارچین خوردیم. کافه بعدی یه موهیتو و اون یکی هم دقیق یادم نیست ولی شکلاتی بود سفارش دادیم. ما دوتا نوشیدنی هامون رو share کردیم، من اول نصف موهیتو رو خوردم همونطوری که نرگس اول نصف اون یکی رو خورد و ادامه اش رو من. :))), ...ادامه مطلب

  • آبجیم تعریف میکنه:

  • یه استاد ادبیات فارسی داشتیم زُل میزد به چشم تک تک دخترای کلاس و وقتی دل سیر نگاه کرد میگفت: "گُوزَلهَ باخماخ ثَوابده" (ترجمه هم نمیکنم), ...ادامه مطلب

  • پرستار ژل میزد، رو به من میگفت: ذلیل نشی دختر سرما میخورم آخرش :))

  • دستگاه نوارقلب پارازیت میداد و بیسیمش وصل نمیشد، به مسئول خدمات گفتم یه نفر بفرست روش تست کنم، یه آقاهه اومد نتیجه هم درست داد. تو اتاق تزریقات بودم، یه زنه اومد پرسید این آقا قلبش بیماره؟؟ نمیدونستم چه جوابی بدم، با خودم گفتم هم دهاتی چیزی درمیان حالا خیلی ببخشیدا خر بیار و باقالی بار کن، میره جار میزنه طرف داره میمیره. گفتم: نه حاج خانم تست میزدم ببینم دست, ...ادامه مطلب

  • بهش میگم: مثل زهرا باشیم، زهرا میدونه وجدان چیه، زهرا قبل همه چیز یه انسانه، مثل زهرا باشیم، زهرا به همه چی فکر میکنه. فقط میخنده

  • متولد 69 ه، پزشک طرحه، با صدای بلند حرف میزنه، ته ته دوستیش با مجتبی است، مجتبی راننده رئیسه. زهرا درخواستاشو با خواهش میگه، در کامل باز باشه هم باز در میزنه میاد تو، دلش نمیخواد تخصص بخونه ولی هربار کتاب از دستش میافته باباش میگه: وای قلبم گرفت، میگه: مگه کشور پزشک عمومی نمیخواد؟؟ من کِشش تخصص ندارم.  رفته بودم اتاق کارش فشارسنجش رو نگاه کنم، بیمارش یه خانم پیر بود، به همه پیزنا "نَنه" میگه و به همه پیرمردا "دَده". میگه: ننه باید بری تبریز پیش متخصص، ننه از روزگار شاکی بود، از اینکه تنها ثروتش شوهرش بوده که اونم زود تنهاش گذاشته، از اینکه خدا هیچ وقت بهش بچه نداد تا عصای دستش باشه، از اینکه هرروز هرروز روش نمیشه سربار برادرزاده هاش شه. زهرا با هزار خواهش راضیش کرد با مامان باباش بره تبریز و وقتی کارش تموم شد مامانش بسپرتش به یه ماشین بیاره دم درِ خونه اش. ننه میگه: هزینه اش چقدر میشه؟؟ زهرا الکی میگه: من برا دکتر نامه نوشتم رایگان ویزیتت میکنه. ننه میگه: داروهام چقدر میشه؟؟ زهرا الکی میگه: بابام یه داروخونه میشناسه با بیمه روستایی پول دارو نمیگیرن. ننه میگه: خدا خیرت بده خیر از جوونیت ببینی. زهرا میگه: پری تو دلت نمیخواد بپری این ننه ها رو بغل کنی؟؟, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها