در خواب پسری موطلایی داشتم که حدودا سهچهار سال داشت، دستاش رو از دستم جدا کرد و دوید سمت خیابون، دلم ریخت ولی مثل همیشه که تو شرایط مشابه؛ مدیریت بحران بلد نیستم و اغلب فشارم میافتد و با دست صورتم رو میپوشانم عمل نکردم، جسورتر بودم دویدم دنبالش بغلش کردم، قلبم تند تند میزد چسبونده بودمش روی قلبم و دم گوشش میگفتم: هیچ وقت دستم رو ول نکن هیچ وقت. من نه تصوری از مادر شدن دارم و نه تصمیمی برای مادر شدن فقط خواستم بگم دست مامانهاتونو ول نکنید اونا چه تو بیداری، چه تو خواب و حتی تو خاک دلشون برا شما میتپه.! بخوانید, ...ادامه مطلب
اینجا قسمت جلویی آشپزخونه امونه که به پذیرایی باز میشه، به دو دلیل قاب دلخواه منه. اول بدیهی ترین دلیلم رو میگم: نور حس امنیتم رو تقویت میکنه و وجود چراغ گازی دیواری برای لحظه ای تاریکی در شب تاریک ز, ...ادامه مطلب
"چشمها را باید شنید.", ...ادامه مطلب
صدای بارون قلقلکم میده برای بلند شدن، فکر کردن و لذت بردن. دم دست ترینها رو انتخاب میکنم؛ کلاه پدر، روسری خواهر بعنوان شال گردن و کت مامان بله همینقدر بی ملاحظه، میپوشمشون و خودم رو میرسونم به حیاط، د, ...ادامه مطلب
فکر کنم همه میدونن امروز تولد بانوچه است، اگر نمیدونید اینجا رو بخونید. متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رای, ...ادامه مطلب
آماده میشم بخوابم، عینکم رو از روی چشمام برمیدارم، با دوتا دست چشمامو نوازش میکنم. نگاه میکنم به عینکی که میزارم داخل قاب، لبخند میزنم، بعضی وقتها همین عینک وجه تمایز من با بقیه بوده؛ آهان همون دختر ع, ...ادامه مطلب
پستی به وقت بیست و هفت دی ماه نودوشش: نامه ای به چندین سال پیش شاید بعد از دوسال باز هم دلم خواست نامه ای به گذشته بنویسم در پست بعدی. تشکر میکنم از نسرین جان که منو دعوت کرد. :), ...ادامه مطلب
اینجاست که میگن خر بیار و باقالی بار کن. برداشته واسه زن مطلقه (بی همسر به علت طلاق) پرونده بارداری باز کرده خیر سرش مراقبت هم انجام داده. :| سهیلا رو هم نوشته صحیلا, ...ادامه مطلب
میگه: قانون جذب رو خوندی؟! من: آره _ میشه از رویاهات بگی؟! + دوست ندارم همه جا جار بزنم ولی میتونم بهت بگم که خیلی, قشنگن _ مطمئنم شبیه رویاهات میشی، روزی رو میبینم که وسط رویاهات غلت میزنی + آره میرسم, ...ادامه مطلب
بیگانه. آلبرکامو. "پس گفتار": مدت ها پیش بیگانه را در یک جمله خلاصه کردم که میدانم بسیار پارادوکسی بود: "در جامعه ی ما، هر کسی که در مراسم تدفین مادرش گریه نکند میتواند محکوم به مرگ شود." قسمت محاکمه مورسو، نقش اول داستان بقدری لج درآر و جذاب نوشته شده که بعد از خواندن اظهارات هر یک از شهود از کوره در میرفتم و تحت تاثیر آن قلم به دست میگرفتم تا پستی بنویسم،, ...ادامه مطلب
هرکی هندزفری رو اختراع کرد خدا پدرشو بیامرزه، بچپونی توی گوشِت ساعت ها بی هدف خیابون گردی کنی، برا بچه های کوچک زبونتو دراری، دیوونه طور بری داخل کوچه پس کوچه ها، به راننده ماشینی که بخاطر عبور تو از خیابون ترمز میکنه بگی "عاشقتم"، عاشق شدن کار سختی نیست، عاشق مردِ میانسال جوگندمی بشی و هی آروم راه بری تا ازت رد شه و مجدد قدَمت رو تند کنی و ازش رد شی، هی این, ...ادامه مطلب
+ امروز یه یهویی خیلی واقعی و یهویی! :: آروم نوشت: یکم دلم گرفت. , ...ادامه مطلب
-----> دلیل خاص (علت) ----> آغاز دوست داشتن (تمرین برا دوست داشتن) -----> فوکوس روی جمله: باید دوست بدارم چون ... --> دوست داشتن -----> حذف و از بین رفتن دلیل --> دوست داشتن * :: عادت کردن به مهربونی. * حتی میتونه با تنفر جابه جا شه. :|, ...ادامه مطلب
بعضی وقت ها فکر میکنم آدم به جوگیری خودم نمیشناسم، قرار بود این پست در دو جمله که الان شده پست پیش نویس خلاصه شه و انتشار داده بشه. عصرِ جمعه به هم معرفی شدیم و در حد خوشبختم و از این تعارف هایی که اصلا هم از ته دل نیستن بینمون رد و بدل شد. اندازه ای فکرم داغون و اعصابم ناآروم و ته دلم آشوب بود که اصلا ذهنم تحلیل نکرد که با چه کسی سلام و احوال پرسی کردم، چرا, ...ادامه مطلب
یه استاد ادبیات فارسی داشتیم زُل میزد به چشم تک تک دخترای کلاس و وقتی دل سیر نگاه کرد میگفت: "گُوزَلهَ باخماخ ثَوابده" (ترجمه هم نمیکنم), ...ادامه مطلب