بچه بودم... یه وقتایی زیاد گریه میکردم... مامانم دستش بند بوده... بجای پستونک انگشت شصت دستش رو میکرده تو حلقم... انگشتش رو بجای پستونک به خوردم میداده :|| + برادر خبیث!, ...ادامه مطلب
فکر نمیکردم سوژه رادیوبلاگیا بشم , یعنی قضیه همون همه چی برا همسایه است بود برام . بعد چند وقت برا شب نشینی و دیدن نوه جدید عمو رفته بودیم خونه اشون . مودم رو که دیدم چشمام برق زدن , پسر عموم گفت: وای فایمون رمز نداره :) همین که وارد پنل کاربریم شدم , کامنتی از رادیوبلاگی ها دیدم : این هفته سوژه رادیوبلاگی ها شدی :) یک لحظه تو ذهنم پست های اون هفته رو مرور کردم , بنظر خودم از اکثرشون میشد سوژه گرفت. هندزفری هم نداشتم همراهم که بدونم برا چی سوژه شدم , داشتم از کنجکاوی منفجر میشدم ... پست سوژه شده ام خبر اون هفته,اعتراف میکنم,اعتراف صادق,اعتراف شجون الهاجري ...ادامه مطلب