"پری.ص"کوچ کرده از بلاگفا :)آغاز بیست و دومین فصل از زندگی ام :-) الان شده بیست و سه :)و الان شده بیست و چهار :)الکی الکی شد بیست و پنج :)شد بیست و شش، باورتون میشه؟! :)99/05/05 ساعت 13:30 مهدی جان وارد زندگیم شد. (ازدواج تایم)(در بیست و شش سال و پنج ماه و هشت روزگی)یادم رفته بود بگم وارد بیست و هفت سالگی شدم. :)28بهمن 1400 به جذابترین شکل ممکن 28 سالم شد."دل سرا پرده محبت اوستدیده آیینه دار طلعت اوستتو و طوبی و ما و قامت یارفکر هرکس به قدر همت اوست" بخوانید, ...ادامه مطلب
میفرمایند: خبر در شهر پیچید که فلانی اصرار داره همسرش رو طلاق بده. دوستاش دورهاش کردند و پرسیدند آخه بگو مشکلش چیه؟! فلانی پاسخ میده فعلا که از هم جدا نشدیم، آدم عاقل پشت همسرش حرف نمیزنه. از هم جدا , ...ادامه مطلب
یه وقتایی منتظر اتفاقات مهمی، یه چیزی ته دل بهت فرمانِ جلو رفتن میده، انگار فقط خودت و اطرافیانت نیستی یه نیروی فرازمینی هُلت میده به یه مسیر قشنگ، به یک رویای سبزِ دست یافتنی. من این لحظات و ثانیهها, ...ادامه مطلب
اینروزها از سیر خوردن، از سیر پوشیدن و از هر آنچه سیرم کنه بیزارم. نه طعم غنی بودن چشیدم و نه فقر، ما همیشه لالوی معمولیهای جامعه پرسه زدیم. لبخندمون دوخته به جیبمون نبوده، گاه با طالبیبستنی سهوپو, ...ادامه مطلب
پستی برای چالش صخی: پشت بام خونه امون رو دوست دارم، همون شبی که پیشنهاد درست کردن باغچه کوچولو با گلدانهای شقایق، درختچههای سرو و یه عالمه سبزی که معمولا برای عصرونه های بهار و تابستون میچسبه رو برای, ...ادامه مطلب
پست پیش نویسی دارم با این عنوان "انگار که بزرگتر شدم"، مگر غیر از این است که بزرگترهای امروزی استاد سکوت اند و توجیه. سردار تو سیاهی شب ترور شد، خیلیهامون ناراحت شدیم، غصه خوردیم، گیج بودیم. رگ اتحادم, ...ادامه مطلب
یه بار به سرم زد درمورد بلاگرا پست بنویسم، عنوانش هم مثلا "بلاگرانه" انتخاب کنم. از ریکشن ها و بازخوردهای احتمالی نگرانی نداشتم، حس کردم حاشیه به دنبال خواهد داشت پس بیخیال شدم. هیچ وقت پست های شباهنگ, ...ادامه مطلب
شب از نیمه گذشته و من همچنان بیدارم، برای بیدار ماندن بهانه جور میکنم: کاری قبول کردم و باید انجامش بدم هرچند دیروقت باشه. کاملا مشخصه که خودم رو گول میزنم. هنوز تا بیستمِ ماه چند روزی باقی است یعنی م, ...ادامه مطلب
حرف بزنیم. :) امکان نظر دادن به صورت ناشناس هم فعاله., ...ادامه مطلب
من بلدم چطوری بی ربط ترین بی ربط های دنیا رو به هم ربط بدم. میگه: من باز میرم گریه کنم تو بیا دنبالم نازم کن بیارم هیچی نمیگم نگام میکنه و میگه: رفتم گریه کنم تو اتاق لبخند متعجب میزنم و با حالت چشما, ...ادامه مطلب
"بسم الله الرحمن الرحیم" اسفند ماه هرسال مامان و بابا سر اینکه روییدن بنفشه رو به من مژده بدن رقابت میکنن، ساعت حدودای ده و نیم صبح پدر بدون اینکه در بزنه وارد اتاق میشه و دوتا دستش رو میذاره رو چشمای, ...ادامه مطلب
من هنوزم تو کیف پولم عکس سه در چهار میذارم، به آینه کیف پولم نگاه میکنم و روسریمو درست میکنم. یه حس کهنه داره، یه حس شبیه بزرگ شدن، پیر شدن نه ها بزرگتر شدن. تصمیم گرفتم یه صندوقچه چوبی بخرم خاطراتمو , ...ادامه مطلب
به عقب که نگاه میکنم میبینم روزها خیلی زود برام دچار تغییر میشن، اتفاقات زیادی رو تو بازه زمانی کوتاه تجربه میکنم. شادی، غصه، آرامش، بی قراری، دوست داشتن، ساکن موندن، تجربیات و لحظاتِ در تضاد هم. اینج, ...ادامه مطلب
میگه: قانون جذب رو خوندی؟! من: آره _ میشه از رویاهات بگی؟! + دوست ندارم همه جا جار بزنم ولی میتونم بهت بگم که خیلی, قشنگن _ مطمئنم شبیه رویاهات میشی، روزی رو میبینم که وسط رویاهات غلت میزنی + آره میرسم, ...ادامه مطلب
حس میکنم خیلی خودخواهم، وقتی به حسم مطمئن شدم که وقت وقته حرف زدن با مهدیه بود، مثل معتادی شده بودم که بهش مواد نرسیده. رو آدمایی که دوستشون دارم حساسم، بعضی وقتها حس میکنم حساس میشم و حساس میشم و یهو میبینم سربار شدم. و مهمتر از همه این خصوصیات، آدمی مثل من که ظاهری یخ و رو داره و دورنی عمیقا اختصاصی رو زجر کُش میکنه. به من زیاد محبت نکنید دل میبندم به محبت کردناتون..., ...ادامه مطلب